sednasedna، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

شکوفه زندگی

پایان 2ماهگی با کمی تاخیر

دختر گلم الان تقریبا یه هفته از ورودت به ۳ماهگی میگذره بابت تاخیرم ببخش عزیزم! حالا دیگه نه تنها من وبابایی رو بلکه خاله ها و عمو ها دایی و عمه هاتم میشناسی بیشتر از بچه های کوچولو خوشت میاد و میخوای با اونا بحرفی و بازی کنی! بعضی وقتا تو خونه به تنهایی بازی می کنی و حین بازی خوابت میبره اول صبح بعد از شیر خوردن بهم لبخند میزنی و بعدش حرفایی میزنی که قول میدم خودتم ندونی چی میگی آب دهانم که همچنان روانه و ملچ ملوچ کردن دستاتم همچنان ادامه داره ماصالحه هم که اگه دستات رو بخوری میگه گشنشه اگه غر بزنی میگه گشنشه اگه بیدارشی میگه گشنشه خلاصه هر حرکت شایست وناشایستی انجام بدی طبق نظر ایشون شما گشنه ای البته الانم کمی بد غذا شدی به زحمت بهت ...
25 آبان 1391

پایان 2ماهگی با کمی تاخیر

دختر گلم الان تقریبا یه هفته از ورودت به ۳ماهگی میگذره بابت تاخیرم ببخش عزیزم! حالا دیگه نه تنها من وبابایی رو بلکه خاله ها و عمو ها دایی و عمه هاتم میشناسی بیشتر از بچه های کوچولو خوشت میاد و میخوای با اونا بحرفی و بازی کنی! بعضی وقتا تو خونه به تنهایی بازی می کنی و حین بازی خوابت میبره اول صبح بعد از شیر خوردن بهم لبخند میزنی و بعدش حرفایی میزنی که قول میدم خودتم ندونی چی میگی آب دهانم که همچنان روانه و ملچ ملوچ کردن دستاتم همچنان ادامه داره ماصالحه هم که اگه دستات رو بخوری میگه گشنشه اگه غر بزنی میگه گشنشه اگه بیدارشی میگه گشنشه خلاصه هر حرکت شایست وناشایستی انجام بدی طبق نظر ایشون شما گشنه ای البته الانم کمی بد غذا شدی به زحمت بهت ...
25 آبان 1391

روز13

روزسیزدهم تو خواب ناز یک ماه و نیم با نی نی نازت عزیزم ...
20 آبان 1391

روز13

روزسیزدهم تو خواب ناز یک ماه و نیم با نی نی نازت عزیزم ...
20 آبان 1391

[عنوان ندارد]

سلام عزیزم اینا عکسای روز اوله توبیمارستان امام رضا بندرعباس بدنیا اومدی روز ۱۸مرداد چهارشنبه عصر بود که من وبابایی تصمیم گرفتیم بریم بندر   پنجشنبه بعداز افطار به همراه ماواشون  بابایی عمومحمد وزن عمو بازار رفتیم بعد از اومدن به خونه و کمی استراحت همراه بابایی رفتیم ساحل پیاده روی ساعت ۲ نصف شب راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴:۲۵بدنیا اومدی خیلی ناز بودی اینم عکساش ۳۱۰۰کیلو وزن و ۵۱سانت قد و۳۴سانت دور سرت بود سعی کردم مختصر ومفید بنویسم الانم از خونه باحاجی اومدیم بابا در حال دیدن فوتبال ومنم در حال نوشتن تو هم توخواب نازی   ...
17 آبان 1391

[عنوان ندارد]

سلام عزیزم اینا عکسای روز اوله توبیمارستان امام رضا بندرعباس بدنیا اومدی روز ۱۸مرداد چهارشنبه عصر بود که من وبابایی تصمیم گرفتیم بریم بندر   پنجشنبه بعداز افطار به همراه ماواشون  بابایی عمومحمد وزن عمو بازار رفتیم بعد از اومدن به خونه و کمی استراحت همراه بابایی رفتیم ساحل پیاده روی ساعت ۲ نصف شب راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴:۲۵بدنیا اومدی خیلی ناز بودی اینم عکساش ۳۱۰۰کیلو وزن و ۵۱سانت قد و۳۴سانت دور سرت بود سعی کردم مختصر ومفید بنویسم الانم از خونه باحاجی اومدیم بابا در حال دیدن فوتبال ومنم در حال نوشتن تو هم توخواب نازی   ...
17 آبان 1391

[عنوان ندارد]

سلام دختر نازنینم الان 2ماه و 21روزته وتوی تختت در حال بازی کردنی  تصمیم گرفتم که رفتارها واتفاقات و هر چیزی که بتونم بنویسم رو اینجا برات بذارم تا وقتی بزرگ شدی بخونی ولذت ببری ...
13 آبان 1391